توی یکی از ماموریتها، با همکاری آشنا شدم که همسرش رو خیلی بی هوا از دست داده و بعد به خاطر بچه هاش تجدید فراش کرده بود.
یه چندین باری در خدمت این همکار بودیم.
یه بار که داشت از کار و بار و زندگی ش می گفت، ذکر کرد که میخواد کارش رو جوری عوض کنه که وقت بیشتری برای رسیدگی به خودش و خانواده ش داشته باشه چون احساسش این بود که همسر مرحومش رو به این خاطر از دست داده که خیلی از احوالش بی خبر بوده.
و بعد از صدای فین فین های پیاپی و آرومش حس کردم که داره گریه می کنه .
جالب اینجاست که توی اون لحظات یکی از احساسات پررنگ من، احساس تعلیق و بی تعلقی بود . اینکه اگر روزی من اینطور غیرمنتظره از دنیا رفتم، به جز اعضاء حلقه ی اول خانواده م، هیچ کس اینطور به خاطر رفتن من جریحه دار نمیشه .
و البته پیامد این فکر، هیچ حس خاصی هم بهم دست نداد جز اینکه با خودم فکر کردم شاید اینطوری بهتر هم باشه . شاید آدمهای کم تعلق، مرگ آرامتر و شادتری رو تجربه کنند.
کی میدونه؟
_________________________________________________________
تجربه کردن خوبه. هرچه بیشتر تجربه کنیم، دیدگاه وسیعتری پیدا می کنیم.
تعدد تجارب حتی در روابط هم خوبه. البته به شرطها و شروطها . فارغ از بُعد اخلاقیات که مثنوی صد من کاغذه و البته یه وقتایی خیلی هم جنبه ی شخصی و سلیقه ای پیدا می کنه، مادامی که عملکرد ما در مقابل هم شفاف و مبتنی بر رویکرد برد- برد باشه، تعدد روابط خیلی جاها توی زندگی می تونه مفید هم باشه .
شفافیت و رویکرد برد- برد، یعنی همون حقی رو که برای خودمون قائلیم برای بقیه هم به همون نسبت و به همون وضوح قائل باشیم.
طبق نظریه ی تعادل جناب نَش، وقتی یه طرف رابطه به سود بهینه میرسه که سود بهینه ی طرف مقابلش هم محقق شده باشه. شاید طرفین رابطه به سود حداکثری نرسند، اما با این تعادل، هر دو به قدر قابل قبولی سود خواهند کرد. و الی ماشاالله .
اما اگه قرار باشه در رابطه ای فقط سود حداکثریِ یک سر رابطه تامین بشه، و سر دیگه ی رابطه به رضایت نرسه، احتمالا در نهایت این سود حداکثری نصیب هیچ کدوم از طرفین رابطه نمیشه! چون در ارتباطات هوشمند، همه به دنبال نفع بردن هستند.
خلاصه که نظریه ی بازی ها خیلی قشنگه و کاربردهای زیادی هم داره، اگه شد، بخونید و در حد وسع به کار ببندید باشد که رستگار شوید!
_________________________________________________________
و دوباره پیش به سوی جاده ای که مرا باز می خواند .
امیدوارم اینبار یه گوره خر یا هوبره ی سر به هوا و بی خیال، وسط اون بیابون، مشتاق دیدار ما باشه
رابطه ,خیلی ,باشه ,خاطر ,شاید ,البته ,باشه شاید منبع
درباره این سایت